جوش سودای غم دل پایم از از اهلی شیرازی غزل 724

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

جوش سودای غم دل پایم از جا می‌برد

1 جوش سودای غم دل پایم از جا می‌برد شاقی آن شربت کرم فرما که سودا می‌برد

2 هرکه عاشق گشت همچون ذره از پستی برست کار او را آفتاب عشق بالا می‌برد

3 بس که می‌گردم چو مجنون دور از آن چابک‌غزال سیل اشک از خانه رخت من به صحرا می‌برد

4 گرچه خط و خال و زلفش هر یکی غارتگری‌ست دل ز دست عاشقان آن چشم شهلا می‌برد

5 جان که باز آرد ز دست غمزه‌اش کآن شاهباز می‌رباید دل ز دست خلق و در پا می‌برد

6 کشته شد اهلی ز عشق و دادش اینجا کس نداد با شهیدان رخت خون‌آلوده اینجا می‌برد

عکس نوشته
کامنت
comment