خون شد ز بخت بد جگر لخت‌لخت از اهلی شیرازی غزل 1195

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

خون شد ز بخت بد جگر لخت‌لخت من

1 خون شد ز بخت بد جگر لخت‌لخت من دشمن نکرد آنچه به من کرد بخت من

2 چندان نسیم عشق تو بنشست در کمین کآخر چو گل به باد فنا داد رخت من

3 با من چو کوهکن دل کوه است در فغان از کار سخت من نه که از جان سخت من

4 چون من به آب دیده درختی نشانده‌ام جز خون دل چه گل بدمد از درخت من

5 جایی که صد چو تخت سلیمان رود به باد اهلی ببست تخته تابوت تخت من

6 درآ ساقی و باقی کن حدیث دجله و جیحون قدم بر دیده ما نه قلم بر حرف جیحون زن

7 اسیر لشکر غم تا به کی اهلی بدین روزی ز تیغ آه خود یک شب بر این لشکر شبیخون زن

عکس نوشته
کامنت
comment