- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خون شد ز بخت بد جگر لختلخت من دشمن نکرد آنچه به من کرد بخت من
2 چندان نسیم عشق تو بنشست در کمین کآخر چو گل به باد فنا داد رخت من
3 با من چو کوهکن دل کوه است در فغان از کار سخت من نه که از جان سخت من
4 چون من به آب دیده درختی نشاندهام جز خون دل چه گل بدمد از درخت من
5 جایی که صد چو تخت سلیمان رود به باد اهلی ببست تخته تابوت تخت من
6 درآ ساقی و باقی کن حدیث دجله و جیحون قدم بر دیده ما نه قلم بر حرف جیحون زن
7 اسیر لشکر غم تا به کی اهلی بدین روزی ز تیغ آه خود یک شب بر این لشکر شبیخون زن