-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای کفر سر زلف تو غارتگر ایمان جان داده بر نرگس مست تو حکیمان
2 دست ازطلبت باز نگیرم که بشمشیر کوته نشود دست فقیران ز کریمان
3 گر دولت وصلت بزر و سیم برآید کی دست دهد آرزوی بی زر و سیمان
4 باری اگرش شربت آبی نچشانند راهی بمسافر بنمایند مقیمان
5 از هر چه فلک میدهدت بگذر و بگذار عاقل متنفر بود از خوان لئیمان
6 با چشم سقیمم دل پر خون بربودند یا رب حذر از خیرگی چشم سقیمان
7 بانگی بزن ای خادم عشرتگه مستان تا وقت سحر باز نشینند ندیمان
8 قاضی اگر از می نشکیبد نبود عیب خون جگر جام به از مال یتیمان
9 از گفتهٔ خواجو شنوم رایحهٔ عشق چون بوی عبیر از نفس مشک نسیمان