- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بخرام، ای سرو روان کز باغ رضوان خوشتری دلدادگان خویش را می کش که از جان خوشتری
2 در هوشیاری مهوشی، سرمست و غلتان دلکشی چون مو کنی شانه کشی، طره پریشان خوشتری
3 چوگانت سر جو از همه، سر برد گو از همه خوش می بری گو از همه، در لعب چوگان خوشتری
4 با آنکه خوش باشد چمن با سرو و نسرین و سمن بسیار دیدم در تو من، بسیار از ایشان خوشتری
5 هر چند می بینم ترا، تشنه ترست این دل مرا خواهم بیاشامم ترا کز آب حیوان خوشتری
6 گر چه جوانی خوش بود، بی تو ندانم خوش بود ور زندگانی خوش بود، حقا که تو زان خوشتری
7 باری چه باشد دل ببین کانجا کنی منزل گزین در چار سوی دل نشین کز هشت بستان خوشتری
8 نقش تو، ای شمع چگل، بیرون دهم زین آب و گل لیکن تویی چون گنج دل، در کنج ویران خوشتری
9 دارم به دل درد قوی، می خواهمش منزل قوی با آنکه درد خسروی، لیکن ز درمان خوشتری