بی داغ عشق یکرگ من چون چراغ از اهلی شیرازی غزل 304

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

بی داغ عشق یکرگ من چون چراغ نیست

1 بی داغ عشق یکرگ من چون چراغ نیست داغی نهاده ام که دگر جای داغ نیست

2 آشفته دل ز زلف توام با بنفشه گوی تا ناز کم کند که مرا آن دماغ نیست

3 امروز با وجود تو یوسف بود عدم در پیش آفتاب مجال چراغ نیست

4 ای بیخبر ز گریه تلخم بمن مخند کاین چاشنی زهر ترا در ایاغ نیست

5 من هم مرید طاعتم ای پیر ره ولی یکساعت از سجود بتانم فراغ نیست

6 مجنون بکوه و دشت و حریفان بباغ و گشت صحرا گرفته را سر سودای باغ نیست

7 اهلی بمردی و نشدی صید باز وصل مرغی که این شکار کند غیر زاغ نیست

عکس نوشته
کامنت
comment