میانش موئی و شیرین دهان از خواجوی کرمانی غزل 233

خواجوی کرمانی

آثار خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

میانش موئی و شیرین دهان هیچ

1 میانش موئی و شیرین دهان هیچ ازین موئی می بینم وز آن هیچ

2 دهانش گوئی از تنگی که هیچست بدان تنگی ندیدم در جهان هیچ

3 میانش یک سر مویست و گوئی ندارد یک سر مو در میان هیچ

4 دهانش بی گمان همچون دلم تنگ میانش بی سخن همچون دهان هیچ

5 بجز وصف دهان نیست هستش نمی‌آید حدیثم بر زبان هیچ

6 میانش چون تنم در بی نشانی دهانش چون دلم وز وی نشان هیچ

7 خوشا با دوستان در بوستان عیش که باشد بوستان بی دوستان هیچ

8 گل سوری نبینم در بهاران چو روی دلستان در گلستان هیچ

9 برون از اشک از چشمم نیابد کنارسبزه و آب روان هیچ

10 برو خواجو که باگل درنگیرد خروش بلبل فریاد خوان هیچ

11 سحرگه خوش بود گل چیدن از باغ ولیکن گر نگوید باغبان هیچ

عکس نوشته
کامنت
comment