بسوز سینه رسند اهل دل از خواجوی کرمانی غزل 572

خواجوی کرمانی

آثار خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

بسوز سینه رسند اهل دل بذوق سماع

1 بسوز سینه رسند اهل دل بذوق سماع که شمع سوخته دل را از آتشست شعاع

2 حدیث سوز درون از زبان نی بشنو ولی چو شمع نباشد چه آگهی ز سماع

3 بچشم آهوی لیلی نظر کن مجنون گهی که برسر خاکش چرا کنند سباع

4 برو طبیب و صداعم مده که مخمورم مگر بباده رهائی دهی مرا ز صداع

5 بیا و جام عقارم بده که تا بودم نه با عقار تعلق گرفته‌ام نه ضیاع

6 چگونه از خط حکم تو سر بگردانم که من مطیعم و حکم تو پیش بنده مطاع

7 شدی و بیتو بهر شارعی که بگذشتم ز دود سینه هوا برسرم ببست شراع

8 به روشنی نتوان بار بر شتر بستن که همچو شام بود تیره بامداد وداع

9 برقعه‌ئی دل ما شاد کن که در غم تو بسی بخون جگر نسخ کرده‌ایم رقاع

10 مرا از آنچه که گیرد حرامی از پس و پیش چو ترک خویش گرفتم چه غم خورم ز متاع

11 بمهد خاک برد با تو دوستی خواجو که شیر مهر تو خوردست در زمان رضاع

عکس نوشته
کامنت
comment