- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بسوز سینه رسند اهل دل بذوق سماع که شمع سوخته دل را از آتشست شعاع
2 حدیث سوز درون از زبان نی بشنو ولی چو شمع نباشد چه آگهی ز سماع
3 بچشم آهوی لیلی نظر کن مجنون گهی که برسر خاکش چرا کنند سباع
4 برو طبیب و صداعم مده که مخمورم مگر بباده رهائی دهی مرا ز صداع
5 بیا و جام عقارم بده که تا بودم نه با عقار تعلق گرفتهام نه ضیاع
6 چگونه از خط حکم تو سر بگردانم که من مطیعم و حکم تو پیش بنده مطاع
7 شدی و بیتو بهر شارعی که بگذشتم ز دود سینه هوا برسرم ببست شراع
8 به روشنی نتوان بار بر شتر بستن که همچو شام بود تیره بامداد وداع
9 برقعهئی دل ما شاد کن که در غم تو بسی بخون جگر نسخ کردهایم رقاع
10 مرا از آنچه که گیرد حرامی از پس و پیش چو ترک خویش گرفتم چه غم خورم ز متاع
11 بمهد خاک برد با تو دوستی خواجو که شیر مهر تو خوردست در زمان رضاع