-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بسی خون جگر دارد سر زلف تو در گردن ولی با او چه شاید کرد جز خون جگر خوردن
2 قلم پوشیده میرانم که اسرارم نهان ماند اگر چه آتش سوزان به نی نتوان نهان کردن
3 مزن بلبل دم از نسرین که در خلوتگه رامین چو ویس دلستان باشد نشاید نام گل بردن
4 مگو از دنیی و عقبی اگر در راه عشق آئی که مکروهست با اصنام رو در کعبه آوردن
5 ورع یکسو نهد صوفی چو با مستان در آمیزد بحکم آنکه ممکن نیست پیش آتش افسردن
6 مراد از زندگانی چیست روی دلبران دیدن حیات جاودانی چیست پیش دوستان بودن
7 اگر لیلی طمع بودش که حسنش جاودان ماند دل مجروح مجنون را نمیبایستش آزردن
8 هواداران بسی هستند خورشید درخشانرا ولیکن ذره را زیبد طریق مهر پروردن
9 نگفتی بارها خواجو که سر در پایش اندازم ادا کن گر سری داری که آن فرضیست برگردن