1 خم آن طره دلبند کشم غم آن لعل شکر خند کشم
2 زلف تو هر سر مویی نازی ست آخر این ناز تو تا چند کشم
3 نیست مانند رخت آیینه مگرت زاینه مانند کشم
4 نکشم من سخن تلخ از کس ور کشم از لب چون قند کشم
5 کورم، از گرد مگر در دیده خاک درگاه خداوند کشم!
1 عشق از پی جان گرفت ما را خلقی به زبان گرفت ما را
2 خرسند به عافیت نبودیم اینک حق آن گرفت ما را
1 چو بگشایی لب شکر شکن را لبا لب در شکرگیری سخن را
2 لبت گوید دلیری کن به بوسی مرا زهره نباشد، صد چو من را
1 زمانه حله نو بست روی صحرا را کشید دل به چمن لعبتان رعنا را
2 هوای گل ز خوشی یاد می دهد، لیکن چه سود چون تو فرامش نمی شوی ما را