خم می در جوش و رندان از شاه نعمت‌الله ولی غزل 938

شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

خم می در جوش و رندان درخروش

1 خم می در جوش و رندان درخروش گر تو رندی جرعه ای زین می بنوش

2 دل به ساقی ده که تا یابی حیات جان فدا کن در هوای می فروش

3 گوهر در یتیم از ما بجو تا شوی چون حیدری حلقه به گوش

4 هر که یک جرعه بنوشد زین شراب تا قیامت او کجا آید به هوش

5 گر سخن از عشق می گوئی بگو ور حدیث از عقل می پرسی خموش

6 مجلس عشق است سرمستان رند می کشندم چون سبو رندان به دوش

7 پیرهن از یوسف مصری بنه خلعتی از خرقهٔ سید بپوش

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر