- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خم مویش که در کین من بیمار می پیچد ز تاب آتش آهم بخود چون مار می پیچد
2 چو خواند نامه دردم مبر نام من ایقاصد که گر نام من آنم بشنود طومار می پیچد
3 مگر آن سنبل موهم بود عاشق بسرو او که همچون عشق پیچان بر قد دلدار می پیچد
4 ز بد مهری نمیدانم چرا چرخ فلک دایم بکین در رشته جان من افکار می پیچد
5 بد آن بدخو اگر گاهی سلامی میکند اهلی جوابی میدهد اما بخود بسیار می پیچد
6 زاهد نشود عارف اگر سالک دین شد سیمرغ نشد جغد اگر گوشه نشین شد
7 بس دود چراغی ز غم خال تو خوردم تا آبله های جگرم نافه چین شد
8 چون برهمنم سوز که تا خلق نگویند کاین دلشده بادامن نو زیر زمین شد
9 سودش نبود مدعی از عشق که دشمن دیوست همان گرچه گرفتار نگین شد
10 گر عاشقی افسانه مخوان جان ده و خوشباش تا چند بگویی که چنان بود و چنین شد
11 هر کسکه دمی شد به رقیبان تو نزدیک دور از تو بصد محنت و اندوه قرین شد
12 اهلی که بیک جو نخرد خرمن خورشید یکذره غمش بخش که راضی بهمین شد