1 بلا نتیجه بود، عیشهای نوشین را نسب به خنده رسد، گریه های خونین را
2 ز غفلت تو جهان گشته جای آسایش نموده خواب گران نرم سنگ بالین را
3 تراست عیش گوارا، چو خاکسار شوی که آب سرد بود کوزه سفالین را
4 نسب چه سود دهد، چون تو بی هنر باشی؟ ز آب جو، چه برش تیغهای چوبین را؟
5 خیال لعل لب یار واعظ امشب باز بدیده ام، چو نمک ساخت خواب شیرین را