بهر تو خلقی می کشد آخر از امیرخسرو دهلوی غزل 67

امیرخسرو دهلوی

آثار امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

بهر تو خلقی می کشد آخر من بدنام را

1 بهر تو خلقی می کشد آخر من بدنام را بس می نپایم، چون کنم وه این دل خودکام را

2 یک شب به بامی دیدمت، آنگه به یاد پای تو رنگین بساطی می کنم از خون دل آن بام را

3 خواهم که خون خود چومی در گردن جامت کنم دانی چه دولت می دهی هر ساعت از لب جام را

4 تا چند هر دم از صبا در جنبش آید زلف تو آخر دمی آرام ده دلهای بی آرام را

5 گر آب چشمی نیستت باری کم از نظاره ای این دم که آتش در زدم بازار ننگ و نام را

6 نگرفت در تو سوز من اکنون که خواهم چاره ای دوزخ مگر پخته کند این شعله های خام را

7 من عاشقم، ای پندگو، نبود گوارایم که تو از عافیت شربت دهی جان بلا آشام را

8 زینسان که دل در عاشقی بگسست تقوی را رسن نتوان لگام از شرع کرد این توسن بد رام را

9 گر کشته شد خسرو ز غم، تهمت چه بر خوبان نهم چون چرخ خنجر می دهد در کشتنم بهرام را

عکس نوشته
کامنت
comment