- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سر برآرید حریفان که سبویی بزنیم خواب را رخت بپیچیم و به سویی بزنیم
2 باز در خم فلک باده وحدت صافی است سر برآرید حریفان که سبویی بزنیم
3 ماهتابست و سکوت و ابدیت یا نیز سر سپاریم به مرغ حق و هویی بزنیم
4 خرقه از پیر فلک دارم و کشکول از ماه تا به دریوزه شبی پرسه به کویی بزنیم
5 چند بر سینه زدن سنگ محبت باری سر به سکوی در آینهرویی بزنیم
6 آری این نعره مستانه که امشب ما راست به سر کوی بت عربدهجویی بزنیم
7 خیمه زد ابر بهاران به سر سبزه که باز خیمه چون سرو روان بر لب جویی بزنیم
8 بیش و کم سنجش ما را نسزد ورنه که ما آن ترازوی دقیقیم که مویی بزنیم
9 شهریارا سر آزاده نه سربار تن است چه ضرورت که دم از سر مگویی بزنیم