1 ببزم وصال تو هر جرعه ای که دولت بنایم فرو می کند
2 چو خواهم که گیرم بکف، تخت بد دگر باره اندر سبو می کند
1 روز رزم او چو رایتهای او صف بر کشند اختران از بیم سر در نیلگون چادر کشند
2 تیغ جان آهنج او چون بر کشد سر از نیام خلق باید تا بمیدانش تن بی سر کشند
1 هرگز نبود خار بشوری چو نمک وز کاه چگونه می بسازند کسک؟
1 این سرو تاج غزان و آن کت مهراج هند این کله خان چین و آن کمر قیصری