پیش چراغ فیض شب، از خواب از واعظ قزوینی غزل 523

واعظ قزوینی

آثار واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

پیش چراغ فیض شب، از خواب دم مزن

1 پیش چراغ فیض شب، از خواب دم مزن وحشی است مرغ فرصت، مژگان بهم مزن

2 زین خوابهای از أمل خود درازتر خط بر کتاب هستی خود یک قلم مزن

3 ای تاجر قلمرو هستی، نبسته بار از چشم خفته، خیمه براه عدم مزن

4 زنهار پیش حکم قضا، از حیات خویش پیش لبت گر آینه گیرند، دم مزن

5 با بی زری چو دست کریمان گشاده باش بر جبهه همچو کیسه گره با درم مزن

6 عقل معاش، نام مکن بخل شوم را خرجیست خرج معرفت، ای خواجه دم مزن

7 حق کرم، ز نام کرم هم گذشتن است این حق ادا نساخته لاف کرم مزن

8 دستار کهنه یی، به فقیری اگر دهی هر لحظه اش به فقر ز سرکوب بم مزن

9 پیش چراغ اجر مصیبت، ز بی تهی بر سر چو باد خاک میفشان و دم مزن

10 از بهر خود مگیر، گل کلفتی در آب ای سیل، خان و مان فقیری بهم مزن

11 تا غایبانه مدح تو هردم کنند بیش واعظ بروی دشمن خود، حرف کم مزن

عکس نوشته
کامنت
comment