- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چون زلف تاب دهد آن ترک لشکریم هندوی خویش کند هر دم به دلبریم
2 چون زلف کافر او آهنگ دین کندم در حال بند کند در دام کافریم
3 مویی اگر همه خلق در من نگه نکنند مویی تمام بود زان زلف عنبریم
4 ای ساقی از می عشق دلقم بشو و بیا چون دلق زرق من است چند از سیه گریم
5 تا کی ز رد و قبول دردی بیار که من مست ملامتیم رند قلندریم
6 تا کی ز روی و ریا بت ساختن ز هوا زین پس به بتکدهها مرد مقامریم
7 گر دی به صومعه در، مرد خلیل بدم امروز پیش مغان چون گبر آزریم
8 گرچه به صورت تن، از مؤمنان رهم لیکن ز روی یقین گبرم چو بنگریم
9 عطار تا که نهاد در راه فقر قدم کرد آن حقیقت فقر از جان و دل بریم