- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چون بستدی دل من، پرسشم کن به ازین بردی چو جان ز تنم، تیرم مزن ز کمین
2 زان ره که خنده زنان آیی چو سرو روان خواهم که هم به زمان خاکی شوم به زمین
3 ای بنده مهر و مهت، صد جان ته کلهت گشتم چو خاک رهت، دامن ز بنده مچین
4 دل در غم چو تو مهی جان مرگم چو تو نه ای از مرهم چو تو نهی، دردم فزون شد ببین
5 از خنده چون نمکی ریزی ز لب دمکی ملک دو جم نه یکی گیری از آن دو نگین
6 از من به سوی دیگر بر مشکن و مگذر کن هر چه هست دگر بر جان من مکن این
7 ای لاله، از تو خجل، سرو از تو پای به گل بنشسته ای چو به دل، لختی به دیده نشین
8 رویت بلای جهان، عشق تو داغ نهان لعل تو راحت جان، زلف تو آفت دین
9 نآیی به دست مرا، خسرو کجا، تو کجا! ماهی مگر به سما یا حور خلد برین؟