-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چون سر کس نیستت فتنه مکن دل مبر چونک ببردی دلی باز مرانش ز در
2 چشم تو چون رهزند ره زده را ره نما زلفت اگر سر کشد عشوه هندو مخر
3 عشق بود گلستان پرورش از وی ستان از شجره فقر شد باغ درون پرثمر
4 جمله ثمر ز آفتاب پخته و شیرین شود خواب و خورم را ببر تا برسم نزد خور
5 طبع جهان کهنه دان عاشق او کهنه دوز تازه و ترست عشق طالب او تازه تر
6 عشق برد جوبجو تا لب دریای هو کهنه خران را بگو اسکی ببج کآمده ور
7 هر کس یاری گزید دل سوی دلبر پرید نحس قرین زحل شمس قرین قمر
8 دل خود از این عام نیست با کسش آرام نیست گر تو قلندردلی نیست قلندر بشر
9 تن چو ز آب منیست آب به پستی رود اصل دل از آتشست او نرود جز زبر
10 غیر دل و غیر تن هست تو را گوهری بیخبری زان گهر تا نشوی بیخبر