-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 با چون تو مهی یک شب گر خواب توان کردن بهر خوشی عمری اسباب توان کردن
2 گر پای ترا وقتی از گریه توان شستن از بهر چنین کاری خوناب توان کردن
3 آن طره به یک سو نه از گوشه، مه تابان! شبهای سیاهم را مهتاب توان کردن
4 گر غمزه تو جوید شاگرد به خونریزی صد خضر و مسیحا را قصاب توان کردن
5 بیداری من بوده ست از رنج فراق امشب چندان که به آسایش ده خواب توان کردن
6 زاهد که ترا بیند، گر قبله به دل خواهد از طاق دو ابرویت محراب توان کردن
7 آن خوی که ز روی تو گه گاه چکد بر لب کام دل خسرو را جلاب توان کردن