چون عشق تو داعی عدم شد از عطار نیشابوری غزل 254

عطار نیشابوری

آثار عطار نیشابوری

عطار نیشابوری

چون عشق تو داعی عدم شد

1 چون عشق تو داعی عدم شد نتوان به وجود متهم شد

2 جایی که وجود عین شرک است آنجا نتوان مگر عدم شد

3 جانا می عشق تو دلی خورد کو محو وجود جام‌جم شد

4 در پرتو نیستی عشقت بیش از همه بود و کم ز کم شد

5 بر لوح فتاد ذره‌ای عشق لوح از سر بی‌خوردی قلم شد

6 عشق تو دلم در آتش افکند تا گرد همه جهان علم شد

7 دل در سر زلف تو قدم زد ایمانش نثار آن قدم شد

8 دل در ره تو نداشت جز درد با درد دلم دریغ ضم شد

9 رازی که دلم نهفته می‌داشت بر چهرهٔ من به خون رقم شد

10 تا تو بنواختی چو چنگم رگ بر تن من چو زیر و بم شد

11 عطار به نقد نیم جان داشت وان نیز به محنت تو هم شد

عکس نوشته
کامنت
comment