1 چون دایره ی لب تو، در هم پیوست بنگر که چه تنگ عرصه ئی داشت بدست
2 کان نقطه عنبرین، که نه نیست نه هست در دایره جا نیافت در گوشه نشست
1 ماولی پرور عدو کاهیم تاج بخش عجم عربشاهیم
2 آسمان آن دهد که ما جوئیم روزگار آن کند که ما خواهیم
1 گره گشای سخن خامه توان من است خزانه دار روان خاطر روان من است
2 کشید زین من این دیزه هلال رکاب از آنک شهپر روح القدس عنان من است
1 زهی مناقب مجد تو در جهان مشهور بدور دولت تو، رایت هدی منصور
2 کمینه پایه ز جاه تو هامه افلاک کهینه بنده ز خیل تو قیصر و فغفور