به از ایرانشان ابن ابی الخیر کوش‌نامه 179

ایرانشان ابن ابی الخیر

آثار ایرانشان ابن ابی الخیر

ایرانشان ابن ابی الخیر

به بر چون برافگند گردون گره

1 به بر چون برافگند گردون گره به بر درکشیدند گردان زره

2 سوی دسته ی تیغ بردند دست سر هر ده از تن بریدند پست

3 بسی خار و خاشاک برتوختند بلند آتشی را برافروختند

4 فروغ از سر کوه پرتاپ شد همی روی دریا چو زر آب شد

5 چو کوش آتش تیز دید اندر آب براندند چون باد اسب از شتاب

6 ز دریا برون رفت با آن سپاه به سر برنهادند گردان کلاه

7 همه خفته بودند گردانِ بند که دشمن شبیخون بر ایشان فگند

8 شب تیره ماننده ی جان دیو ز دریا برآمد ز ناگه غریو

9 بجستند آسیمه دربندیان ببستند بر کینه جُستن میان

10 به نزدیک دربند کس را یله نکردند و بر کوه شد مشعله

11 چو بازارگان جنگ و آن جوش دید خروشیدن لشکر کوش دید

12 فرستاد پنجاه تن را به زیر همه رزم دیده جوان و دلیر

13 نهان کرده رخسار زیر زره به دامن برافگنده بند گره

14 نهادند تیغ اندر آن مردمان سرآمد به دربندیان در زمان

15 گشادند در بند و برشد خروش سپیده ز دربند بگذشت کوش

16 سراپرده زد بر سر کوهسار مرآن کوه را پست کرد و حصار

17 هم اندر زمان کرد کشتی گسی بدان تا سپاه آید از چین بسی

18 طلایه برون کرد از راه شهر ز گردان کرا از هنر بود بهر

19 به پنجم سواری ز گردان شاه تنی صد همی برد با خود به راه

20 ز مردان گروهی و از چارپای که بردارد آن کاروان را ز جای

21 بدان چارپایان برد سوی شهر از آن ره زیان یافت سالار، بهر

22 ز ناگه طلایه بدو بازخَورد به شمشیر از ایشان برآورد گرد

23 سه مرد دلاور فزونتر نَجست سوی شهر تازان سراسیمه مست

24 ز طیهور بردند از آن آگهی فرود آمد از غم ز تخت مهی

25 به دستور گفت این که بر ما رسید ز کردار و رای تو آمد پدید

26 وگرنه کجا یافتی راه بند ز بازارگان خاسته ست این گزند

عکس نوشته
کامنت
comment