- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چون عقیق آبدار است و کمند تابدار آن لب جان پرور و زلف جهان آشوب یار
2 آب دارم در دو چشم و تاب دارم در جگر زان عقیق آبدار و زان کمند تابدار
3 زلف او گرد رخش پروانهوار است ای عجب این دل من هست در سودای او دیوانهوار
4 نیست یک ساعت قرار این هر دو را بر جای خویش کی بود پروانه و دیوانه را هرگز قرار
5 گر نبیند هیچکس پیوسته با خورشید سرو کان یکی بر آسمان است این دگر بر جویبار
6 روی چون خورشید او بر سرو مسکن چون گرفت قامت چون سرو را خورشید چون آورد بار
7 من ز دل گیرم قیاس احال زارا خویشتن او ز من گیرد قیاس این دل نابردبار
8 او چو در من بنگرد داند که گرم افتاد دل من چو در او بنگرم دانم که صعب افتاد کار
9 در دو زلفش هست عطر و در دل من آتش است عطر در آتش نهد چون گیرم او را در کنار
10 خواهد آن دلبر که من وصف جمال او کنم بوی عطر آید ز من در پیش تخت شهریار
11 شاه مشرق ارسلان ارغو خداوند ملوک ملک را از ارسلان سلطان مبارک یادگار