- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چون خط شبرنگ بر گلگون کشی حلقه در گوش مه گردون کشی
2 گر ببینی روی خود در خط شده سرکشی و هر زمان افزون کشی
3 گفته بودی در خط خویشت کشم تا لباس سرکشی بیرون کشی
4 خط تو بر ماه و من در قعر چاه در خط خویشم ندانم چون کشی
5 گر بریزی بر زمین خونم رواست بلکه آن خواهم که تیغ اکنون کشی
6 لیک زلفت از درازی بر زمین است خون شود جانم اگر در خون کشی
7 میکشی در خاک زلفت تا مرا هر نفس در بند دیگرگون کشی
8 چون منم دیوانه تو زنجیر زلف میکشی تا بر من مجنون کشی
9 دام مشکین مینهی عطار را تا به دام مشکش از افسون کشی