چون زبان در گفتگو، بیجا از واعظ قزوینی غزل 535

واعظ قزوینی

آثار واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

چون زبان در گفتگو، بیجا ز کام آید برون

1 چون زبان در گفتگو، بیجا ز کام آید برون هست شمشیری که در بزم از نیام آید برون

2 چون بباد لنگر آن خوشخرام آید برون ناله صبحم بجهد از سینه شام آید برون

3 نیست در کام خرد چون میوه نارس قبول در تکلم از زبان حرفی که خام آید برون

4 در تماشایش ز رفتن باز ماند روزگار چون بناز از کوی خود آن خوشخرام آید برون

5 بگذرد در بزم اگر حرف لب میگون او باده بیتابانه از مینا بجام آید برون

6 نامه را چون مهر بر عنوان کنم، از شوق او نامم از خاتم بجای عکس نام آید برون

7 چون بر آرم نامش از لب، دود آهم در قفاست خواجه کی از خانه هرگز بیغلام آید برون؟!

8 بر شکسته بالی مرغ دل واعظ ز رحم اشک گردد دانه و، از چشم دام آید برون

عکس نوشته
کامنت
comment