- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چون پرده ز روی ماه برگیرد از فرق فلک کلاه برگیرد
2 بی روی چو ماه او دم سردم از روی سپهر ماه برگیرد
3 صاحبنظری اگر دمم بیند هر دم که زنم به آه برگیرد
4 در راه فتادهام به بوی آنک چون سایه مرا ز راه برگیرد
5 و او خود چو مرا تباه بیند حال سایه ز من تباه برگیرد
6 خطش چو به خون من سجل بندد دو جادو را گواه برگیرد
7 که حکم کند بدین گواه و خط جز آنکه دل از اله برگیرد
8 هرگاه که زلف او نهد جرمم صد توبه به یک گناه برگیرد
9 لیکن لب عذرخواه پیش آرد وز هم لب عذرخواه برگیرد
10 جادو بچهٔ دو چشمش آن خواهد تا رسم گدا و شاه برگیرد
11 صد بالغ را ببین که چون از راه جادو بچهٔ سیاه برگیرد
12 عقل آید و عالمی حشر سازد وز صبر بسی سپاه برگیرد
13 با قلب شکسته پیش صف آید تا پرده ز پیشگاه برگیرد
14 چشمش به صف مژه به یک مویش با خیل و سپه ز راه برگیرد
15 گفتم اگرم دهد پناه خود کنجی دلم از پناه برگیرد
16 از نقد جهان فرید را قلبی است این قلب که گاه گاه برگیرد