چون شمع دل از داغ تو افروختنش از اهلی شیرازی غزل 1240

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

چون شمع دل از داغ تو افروختنش به

1 چون شمع دل از داغ تو افروختنش به عاشق که دل افسرده بود سوختنش به

2 گر رسم وره عقل ندانم مکنم عیب کاین دانش بیهوده نیاموختنش به

3 بی یوسف خود دیده چو یعقوب ببستم چشمی که نه بر دوست بود دوختنش به

4 هر چند عزیزست متاع خرد و صبر در پای تو افشاندن از اندوختنش به

5 اهلی بغلامی تو چون پیر شد آخر مفروش بدین عیب که نفروختنش به

عکس نوشته
کامنت
comment