- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چون شراب صاف درمان است مارا دُرد درد زان همی ریزم فرود آیم به روی دُرد درد
2 گرم می دارد مرا صوف و حریر عشق او غم ندارم گر ندارم در هوای برد برد
3 من ز میدان بلایش رو نگردانم به تیغ رستم دستان کجا ترسان شود از گرد گرد
4 آفتاب روشن روی منیر میر ترک کی مکدر گردد از گردی که باری کرد گرد
5 تو نه ای مرد نبرد درد درد عشق او ده هزار ار خانه گیری او بدادی نرد برد
6 ناجوانمردی که او در عشق جانان جان نداد شاید ارزنده دلی گوید که آن نامرد مرد
7 تا بزرگی کرد تدبیری که نانی را خورد نعمت الله دید بسیاری که نانی خورد و مرد