- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چون باد صبا سوی چمن تاختن آورد گویی به غنیمت همه مشک ختن آورد
2 زان تاختنش یوسف دل گر نشد افگار پس از چه سبب غرقه به خون پیرهن آورد
3 اشکال بدایع همه در پردهٔ رشکند زین شکل که از پرده برون یاسمن آورد
4 هرگز ز گل و مشک نیفتاد به صحرا زین بوی که از نافه به صحرا سمن آورد
5 صد بیضهٔ عنبر نخرد کس به جوی نیز زین رسم که در باغ کنون نسترن آورد
6 هر لحظه صبا از پی صد راز نهانی از مشک برافکند و به گوش چمن آورد
7 آن راز به طفلی همه عیسی صفتان را در مهد چو عیسی به شکر در سخن آورد
8 چون کرد گل سرخ عرق از رخ یارم آبی چو گلابش ز صفا در دهن آورد
9 لاله چو شهیدان همه آغشته به خون شد سر از غم کم عمری خود در کفن آورد
10 اول نفس از مشک چو عطار همی زد آخر جگری سوخته دلتر ز من آورد