- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چون دلبر من سبز خط و پسته دهان است دل بر خط حکمش چو قلم بسته میان است
2 سرسبزی خطش همه سرسبزی خلق است شور لب لعلش همه شیرینی جان است
3 نقاش که بنگاشت رخ او به تعجب از غایت حسن رخش انگشت گزان است
4 جانا نبرم جان ز تو زیرا که تو ترکی وابروی تو در تیز زدن سخت کمان است
5 از غالیه دانت شکری نیست امیدم کان خال سیه مشرف آن غالیه دان است
6 از بس دل پرتاب که زلف تو ربوده است زلف تو چنین تافته پیوسته از آن است
7 قربان کندم چشم تو از تیر که پیوست خون ریختن و تیر از آن کیش روان است
8 خورشید که رویش به جهان پشت سپاه است بر پشتی روی تو دل افروز جهان است
9 تا روی دلفروز تو عطار بدیده است حقا که چنان کش دل و جان خواست چنان است