1 چون عشق دل رمیده از ما بگرفت آرام ز جان ما شکیبا بگرفت
2 گفتم دستم اشک بگیرد او خود دستم بگرفت و دامنم را بگرفت
1 ای آن که ز ناله میکنی منع زنهار مده دگر ملالم
2 انصاف نداری و مروّت یا نیستت آگهی ز حالم
1 به داغ تازه دلم را سر دگر باشد عزیزتر بود آن گل که تازه تر باشد
1 سرور ارباب همت خسرو اهل هنر ای به استقلال در ملک کرم مالک رقاب
2 با ضمیرت لاف می دانم نزد در حیرتم کز چه معنی تیغ در گردن فکنداست آفتاب