-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چون بدیدم صبح رویت در زمان برخیستم گرم در کار آمدم موقوف مطرب نیستم
2 همچو سایه در طوافم گرد نور آفتاب گه سجودش می کنم گاهی به سر می ایستم
3 گه درازم گاه کوته همچو سایه پیش نور جمله فرعونم چو هستم چون نیم موسیستم
4 من میان اصبعین حکم حقم چون قلم در کف موسی عصا گاهی و گه افعیستم
5 عشق را اندیشه نبود زانک اندیشه عصاست عقل را باشد عصا یعنی که من اعمیستم
6 روح موقوف اشارت می بنالد هر دمی بر سر ره منتظر موقوف یک آریستم
7 چون از این جا نیستم این جا غریبم من غریب چون در این جا بیقرارم آخر از جاییستم