-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چون نیست ما را با او وصالی کاجی بکویش بودی مجالی
2 زین به چه باید ما را که آید از خاک کویش باد شمالی
3 همچون هلالی گشتم چو دیدم بر طرف خورشید مشکین هلالی
4 جانم ز جانان سر بر نتابد کز جان نباشد تن را ملالی
5 از شوق لعلش دل شد چو میمی وز عشق زلفش قد شد چو دالی
6 در چنگ زلفش دل پای بندی بر خاک کویش جان پایمالی
7 دانی که چونم دور از جمالش از مویه موئی وز ناله نالی
8 هر شب خیالش آید به پیشم شخص ضعیفم بیند خیالی
9 آنکس چه داند حال ضعیفان کو را نبودست یکروز حالی
10 میرفت خواجو با خویش میگفت کان شد که با او بودت وصالی