1 کهی چون طور سینا بود ازو آویخته ثعبان ز پشت او درخشنده کف موسی پیغمبر
2 به پشت ژندهپیلان برنشسته ناوکاندازان چو عفریتان آتشبار بر کوه گران پیکر
1 هجا کردست پنهان شاعران را (قریع) آن کور ملعون چشم گشته
1 خواجه بزرگست و مال دارد و نعمت نعمت و مالی که کس نیابد از آن کام
2 بخلش آنجا رسیده است که نگذاشت شوخ بگرمابه بان و موی به حجام
1 دل دوش هزار چاره سازی میکرد با وعده دوست عشقبازی میکرد
2 تا بر کف پای تو تواند مالید دل را همه شب دیده نمازی میکرد
1 جغد که با باز و با کلنگان پرد بشکندش پر و مرز گردد لت لت
1 کهی بلند و بر او قلعه ای نهاده بلند بلندهای جهان زیر و، او ز جمله زبر
2 باستواری زر بخیل در دل خاک بپایداری نام سخی میان بشر