-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چون در سخن درآمد لعل شکر مقالت آب حیات ریزد از چشمه زلالت
2 دانی که چیست مه را اندر میان سیاهی یک نسخه ایست مظلم از دفتر کمالت
3 بیچاره من بماندم محروم از چنان روی تا چشم کیست، یا رب، پیوسته در جمالت
4 از شام تا سحرگه از گریه می بسوزم هر دم اگر نیاید پروانه وصالت
5 از بس که در فراقت بسیار کرد پرسش یکبارگی بماندم شرمنده خیالت
6 نزدیک شد هلاکم، پرسیدنی نکردی کای دور مانده از من، در هجر چیست حالت؟
7 کافر دلا، اگر چه کردی حرام وصلم بادا چو شیر مادر خونهای ما حلالت
8 چون می کشیم باری، از روی خود میفگن بگذار تا برآید جانم به پیش خالت
9 صد ساله قصه خود گویم که کم نگردد والله، اگر نباشد اندیشه ملالت
10 تو آن نه ای که گردی یکدم فرامش از جان با آنکه می نبیند خسرو هزار سالت