چون کنم معشوق عیار آمدست از عطار نیشابوری غزل 46

عطار نیشابوری

آثار عطار نیشابوری

عطار نیشابوری

چون کنم معشوق عیار آمدست

1 چون کنم معشوق عیار آمدست دشنه در کف سوی بازار آمدست

2 دشنهٔ او تشنهٔ خون دل است لاجرم خونریز و خونخوار آمدست

3 همچنان کان پسته می‌ریزد شکر همچنان آن دشنه خونبار آمدست

4 هست ترک و من به جان هندوی او لاجرم با تیغ در کار آمدست

5 صبحدم هر روز با کرباس و تیغ پیش تیغ او به زنهار آمدست

6 آینه بر روی خود می‌داشتست تا به خود بر عاشق زار آمدست

7 از وصال او کسی کی برخورد کو به عشق خود گرفتار آمدست

8 او ز جمله فارغ است و هر کسی اندرین دعوی پدیدار آمدست

9 لیک چون تو بنگری در راه عشق قسم هر کس محض پندار آمدست

10 عاشق او و عشق او معشوقه اوست کیستی تو چون همه یار آمدست

11 جز فنائی نیست چون می‌بنگرم آنچه از وی قسم عطار آمدست

عکس نوشته
کامنت
comment