- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چون بینم اینکه رویت در چشم دیگر آید کز دیده های خود هم چشم مرا در آید
2 چون از حسد بمیرم آن دم که تو در آیی چون جان عشقبازان با تو برابر آید
3 خام است کز تو جویم بر خود نوازشی را شاهین ز بهر زحمت نزد کبوتر آید
4 اشکم رسید و دریا بازم به لب در آمد دستم بگیر زان پیش، اکنون که برتر آید
5 دی در رخت ببستم دیده ز بس شکایت بدبخت در ببندد، دولت چو از در آید
6 وه کاین چه عیش باشد، نه زنده و نه مرده؟ نی بر سرم تو آیی، نی عمر بر سر آید
7 باطل بود شنیدن دعوی عشق از آن کس کش با جمال جانان پهلو به بستر آید
8 زینسان که در خیالت گم گشتم، ار بمیرم چه شبهه، گر ز گورم هر دم گیا برآید
9 فرهادوار باید مشتاق گفت شیرین کش گفته های خسرو در عشق باور آید