چون ندارم سر یک موی خبر از عطار نیشابوری غزل 565

عطار نیشابوری

آثار عطار نیشابوری

عطار نیشابوری

چون ندارم سر یک موی خبر زانچه منم

1 چون ندارم سر یک موی خبر زانچه منم بی خبر عمر به سر می‌برم و دم نزنم

2 نا پدیدار شود در بر من هر دو جهان گر پدیدار شود یک سر مو زانچه منم

3 مشکل این است که از خویشتنم نیست خبر مگر این مشکل از آن است که بی خویشتنم

4 قرب سی سال ز خود خاک همی دادم باد تا به جان راه برم راه ببردم به تنم

5 ای گل باغ دلم، پرده برانداز از روی ورنه چون گل ز تو صد پاره کنم پیرهنم

6 چون تویی جمله چرا از تو خبر نیست مرا که به جان آمد ازین غصه تن ممتحنم

7 من تو را دارم و بس، در دو جهان وین عجب است که ز تو در دو جهان بوی ندارم چکنم

8 تو فکندی ز وطن دور مرا دستم گیر که چنین بی دل و بی صبر ز حب الوطنم

9 تا که هستم سخنم از تو و از شیوهٔ توست چه غمم بودی اگر بشنویی یک سخنم

10 گر چو شمعم بکشی زار همه روز رواست ور بسوزیم به شب عاشق آن سوختنم

11 ور شدم خسته و کشته کفنی نیست مرا بی گل روی تو چون لاله بس از خون کفنم

12 ور شوم سوخته و آب ندارم بر لب صف کشم از مژه و آنگه صف دریا شکنم

13 چون فرید از غم تو سوخته شد نیست عجب که چو شمع آتش سوزنده دمد از دهنم

عکس نوشته
کامنت
comment