-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چون مرا جمعی خریدار آمدند کهنه دوزان جمله در کار آمدند
2 از ستیزه ریش را صابون زدند وز حسد ناشسته رخسار آمدند
3 همچو نغزان روز شیوه میکنند همچو چغزان شب به تکرار آمدند
4 شکر کز آواز من این خفتگان خواب را هشتند و بیدار آمدند
5 کاش بیداری برای حق بدی اینک بهر سیم و زر زار آمدند
6 چون شود بیمار از ایشان سرخ رو چون به زردی همچو دینار آمدند
7 خلق را پس چون رهانند از حسد کز حسد این قوم بیمار آمدند
8 در دل خلقند چون دیده منیر آن شهان کز بهر دیدار آمدند
9 همچو هفت استاره یک نور آمدند همچو پنج انگشت یک کار آمدند
10 تا نگردی ریش گاو مردمی سر به سر خود ریش و دستار آمدند
11 اهل دل خورشید و اهل گل غبار اهل دل گل اهل گل خار آمدند
12 غم مخور ای میر عالم زین گروه کاهل دل دل بخش و دلدار آمدند