- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چون زلف بیقرارش بر رخ قرار گیرد از رشک روی مه را در صد نگار گیرد
2 از بس که حلقه بینی در زلف مشکبارش صد دست باید آنجا تا در شمار گیرد
3 گر زاهدی ببیند میگونی لب او تا روز رستخیزش زان می خمار گیرد
4 گر ماه لاله گونش تابد به نرگس و گل گلزار پای تا سر از رشک خار گیرد
5 گر از کمان ابرو بادام نرگسینش یک تیر برگشاید صیدی هزار گیرد
6 خورشید کو ز تنگی بر چرخ میکشد تیغ از بیم تیر چشمش گردون حصار گیرد
7 او آفتاب حسن است از پرده گر بتابد دهر خرف ز رویش طبع بهار گیرد
8 عاشق که از میانش مویی خبر ندارد در آرزوی مویش از جان کنار گیرد
9 عطار را به وعده دل میدهد ولیکن اندر میان آتش دل چون قرار گیرد