1 چون همه یاران ما رفتند و تنها ماندیم یار تنهاماندگان را دم به دم می خواندیم
2 جمله یاران چون خیال از پیش ما برخاستند ما خیال یار خود را پیش خود بنشاندیم
3 ساعتی از جوی مهرش آب بر دل می زدیم ساعتی زیر درختش میوه می افشاندیم
4 ساعتی می کرد بر ما شکر و گوهر نثار ساعتی از شکر او ما مگس می راندیم
5 چون خیال او درآمد بر درش دربان شدیم چون خیال او برون شد ما در این درماندیم
دیدگاهها **