-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گردید حرص افزون، آن را که مال افزود میگردد آب پر زور، چون میشود گل آلود
2 در دل محبت زر، سودا فزاست در سر روشن بود که آذر، هرگز نبوده بی دود
3 آن را که دست احسان، کم سوده دست عوران دست از تأسف آن، خواهد بسی بهم سود
4 خواهی شوم مکرم، داد ودهش مکن کم بر فرق خلق عالم، جا دارد ابر از جود
5 راه نگاه احسان، بر حال تنگدستان از چشم تنگ دوران، گردیده است مسدود
6 ما راز دانه دل، در کشت این تن گل مقصود بود حاصل، حاصل نگشت مقصود!
7 تا بود دیده دید، فکر نبود کم دید از بهر بود گردید، عمری که بود نابود
8 این جان درد پرورد، صد بار امتحان کرد به بود از دوا درد، داری چه درد بهبود؟
9 واعظ چه کوبکویی؟ کام از در که جویی؟ با خویشتن نگویی: جز دوست کیست موجود؟!