- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زهی زیبا جمالی این چه روی است زهی مشکین کمندی این چه موی است
2 ز عشق روی و موی تو به یکبار همه کون مکان پر گفت و گوی است
3 از آن بر خاک کویت سر نهادم که زلفت را سری بر خاک کوی است
4 چو زلفت گر نشینم بر سر خاک نمیرم نیز و اینم آرزوی است
5 چه جای زلف چون چوگانت آنجا که آنجا صد هزاران سر چو گوی است
6 برو ای عاشق دستار بگریز که اینجا رستخیز از چار سوی است
7 تو مرد نازکی آگه نه کاینجا هزارن مرد را زه در گلوی است
8 نبینی روی او یک ذره هرگز تو را یک ذره گر در خلق روی است
9 دلا، کی آید او در جست و جویت که او دایم ورای جست و جوی است
10 اگرچه ذره هم جوینده باشد نه چون خورشید رنگش بر رکوی است
11 گرت او در کشد کاری بود این که گر کار تو کار شست و شوی است
12 بسی گر تو به جویی آب ندهد که هرچه آن از تو آید آب جوی است
13 ز کار تو چه آید یا چه خیزد که اینجا بی نیازی سد اوی است
14 تو کار خویش میکن لیک میدان که کار او برون از رنگ و بوی است
15 به خود هرگز کجا داند رسیدن اگر عطار را عزم علوی است