باش تا بار دگر آن پسر از امیرخسرو دهلوی غزل 734

امیرخسرو دهلوی

آثار امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

باش تا بار دگر آن پسر این سو آید

1 باش تا بار دگر آن پسر این سو آید مست و خوش پیش ملامتگر بدخو آید

2 گر چه من کشته شوم زان، که بگوید به کمند؟ وه که آن عشوه گری هات چه نیکو آید

3 هر چه اندر دلم و پیش دو چشمم، یارب پیش آن نرگس خونخواره جادو آید

4 آنکه بد گفت مرا روی چو ماهش بینید آن همه در نظر من بر سر او آید

5 دل که در زلف گره بست غم آن نیست، غم آنست که به خفتن گرهش در سر پهلو آید

6 نیست زان شوخ، همه از دل پر خون من است هر دمم این همه خونابه که بر رو آید

7 خسروا، زمزمه عشق نهان نتوان داشت هر کجا عود بر آتش بنهی، بو آید

عکس نوشته
کامنت
comment