نفسی همدم ما باش که عالم از خواجوی کرمانی غزل 187

خواجوی کرمانی

آثار خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

نفسی همدم ما باش که عالم نفسیست

1 نفسی همدم ما باش که عالم نفسیست کان کسی نیست که هرلحظه دلش پیش کسیست

2 تو کجا صید من سوخته خرمن باشی که شنیدست عقابی که شکار مگسیست

3 نه من دلشده دارم هوس رویت و بس هر کرا هست سری در سر او هم هوسیست

4 از دل ما نشود یاد تو خالی نفسی حاصل از عمر گرانمایهٔ ما خود نفسیست

5 تو نه آنی که شوی یک نفس از چشمم دور کانکه او هر نفسی بر سر آبیست خسیست

6 دمبدم محترز از سیل سرشکم می‌باش زانکه هر قطره‌ئی از چشمهٔ چشمم ارسیست

7 چون گرفتار توام دام دگر حاجت نیست چه روی در پی مرغی که اسیر قفسیست

8 بت محمول مرا خواب ندانم چون برد زانکه در هر طرفش ناله و بانگ جرسیست

9 کمترین بنده درگاه تو گفتم خواجوست گفت گو بگذر از این در که مرا بنده یکیست

عکس نوشته
کامنت
comment