باش تا روی تو خورشید از خواجوی کرمانی غزل 433

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

باش تا روی تو خورشید جهانتاب شود

1 باش تا روی تو خورشید جهانتاب شود بشکر خنده عقیقت شکر ناب شود

2 باش تا شمع جمال تو بهنگام صبوح مجلس افروز سراپردهٔ اصحاب شود

3 باش تا آهوی شیرافکن روبه بازت همچو بخت من دلسوخته در خواب شود

4 باش تا آب حیاتی که خضر تشنهٔ اوست پیش سرچشمهٔ نوشت ز حیا آب شود

5 باش تا از شب مه پوش قمر فرسایت پردهٔ ابر سیه مانع مهتاب شود

6 باش تا هر نفس از نکهت انفاس نسیم حلقهٔ زلف رسن تاب تو در تاب شود

7 باش تا از هوس ابروی و چشمت پیوست زاهد گوشه نشین مست بمحراب شود

8 باش تا بیرخ گلگون و تن سیمینت چشم صاحبنظران چشمهٔ سیماب شود

9 باش تا در هوس لعل لبت خواجو را درج خاطر همه پر لؤلؤی خوشاب شود

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر