جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)
جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

سعادت از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 586

غزل 586 ام از 6329 غزلیات

سعادت جو دگر باشد و عاشق خود دگر باشد

1 سعادت جو دگر باشد و عاشق خود دگر باشد ندارد پای عشق سر باشد

2 مراد دل کجا جوید بقای جان کجا خواهد دو چشم عشق پرآتش که در خون جگر باشد

3 ز بدحالی نمی‌نالد دو چشم از غم نمی‌مالد که او خواهد که هر لحظه ز حال بد بتر باشد

4 نه روز بخت می‌خواهد نه شب آرام می‌جوید میان روز و شب پنهان دلش همچون سحر باشد

5 دو کاشانه‌ست در عالم یکی دولت یکی محنت به ذات حق که آن عاشق از این هر دو به درباشد

6 ز دریا نیست جوش او که در بس یتیمست او از این کان نیست روی او اگر چه همچو زر باشد

7 دل از سودای شاه جان شهنشاهی کجا جوید قبا کی جوید آن جانی که کشته آن کمر باشد

8 اگر عالم هما گیرد نجوید سایه‌اش عاشق که او سرمست عشق آن همای نام ور باشد

9 اگر عالم شکر گیرد دلش نالان چو نی باشد وگر معشوق نی گوید گدازان چون شکر باشد

10 ز شمس الدین تبریزی مقیم عشق می‌گویم خداوندا چرا چندین شهی اندر سفر باشد

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر سعادت جو دگر باشد و عاشق خود دگر باشد

شاعر شعر سعادت جو دگر باشد و عاشق خود دگر باشد چه کسی است ؟

شاعر شعر سعادت جو دگر باشد و عاشق خود دگر باشد جلال الدین محمد مولوی(مولانا) می باشد.

شعر سعادت جو دگر باشد و عاشق خود دگر باشد در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 7 سروده شده است.

قالب شعر سعادت جو دگر باشد و عاشق خود دگر باشد چیست ؟

قالب شعر سعادت جو دگر باشد و عاشق خود دگر باشد غزل است

مضمون اصلی شعر سعادت جو دگر باشد و عاشق خود دگر باشد چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر فارسی, شعر کوتاه, عارفانه, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر فارسی, شعر کوتاه, عارفانه, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی است.
بنر