1 بترس از غیرت سلطان عشق ای آنکه می پرسی که بر خاک زمین دایم چرا افلاک میگردد
2 به سر میشد ز مغروری زد او را عشق یک سیلی که شد رویش کبود و تا ابد بر خاک میگردد
1 تاخریدار تو شد گل آبرو صدجا فروخت هرکه یوسف میخرد نتاوند استغنا فروخت
2 بهر آن ترسا پسر گر جان فروشم عیب نیست پیر ما دنیا و دین در خانه ترسا فروخت
1 دل اگر کوه شود عاشق جانباز تو را به فغان آید اگر بشوند آواز تو را
2 سرو نازی تو و در کشتنم از عشوه گری می کنی ناز که قربان شوم این ناز تورا