1 بستی قصب اندر سر، ای دوست بمشتی زر سه بوسه بده ما را، ای دوست بدستاران
1 من زارتر گریم همانا که او خاموش گرید زار و من با پجن
1 حلقوم جوالقی چو ساق موزه است و آن معده کافرش چو خم غوزه است
1 گر شوم بودتی بغلامی بنزد خویش با ریش شوم تر ببر ما هر آینه